واضع علم صرف
یکی از اقدامات اولیه در بدو ورود به هر علمی پس از ارائه تعریف فایده و ثمره برسی پیشنه، تطور و واضع آن است؛ این برسیها بسیار حائز اهمیت است چرا که وقتی علمی به گروهی نسبت داده شود نشانه تمدن، دانش، پیشینه و اصالت آن گروه است.
مخالفان شیعه هموراه در طول تاریخ برای تضعیف این فرقه ناجیه از هر گونه تلاشی فروگذار نبوده و هر بار از دری بر این آیین ناب محمدی (ص) هجمه آورده اند یکی از شبهات ایشان در جهت تضعیف شیعه اتهام شیعیان به نداشتن تالیفات و تراث جدی و قابل ذکر بوده است. که دو نمونه از این هجمه ها در مقدمه تحقیق کتاب تاسیس شیعة الکرام نوشته سید حسن صدر، در باب اسباب تالیف کتاب توسط محقق ذکر شده است.
الف) شیخ نجاشی در ابتدای کتاب رجال خود در بیان علت تالیف کتاب میگوید:
"أما بعد، فإنی وقفت على ما ذکره السید الشریف (أطال الله بقاه، وأدام توفیقه) من تعییر قوم من مخالفینا أنه لا سلف لکم ولا مصنف، وهذا قول من لا علم له بالناس، ولا وقف على أخبارهم، ولا عرف منازلهم وتأریخ أخبار أهل العلم، ولا لقی أحدة فیعرف منه، ولا حجة علینا لمن لم یعلم ولا عرف"
ب) جرجی زیدان در کتاب تاریخ آداب اللغة العربیة ج3 ص6 این گونه اظهار میدارد:
"إنَّ الشیعة طائفة صغیرة لیس لدیهم مؤلَّفات[1](تاسیس شیعة الکرام؛ ج1؛ص142)"
در پاسخ به اتهامات واهی مخالفان، برخی علماء و دانشمندان دست به تالیف کتب ارزشمندی زده اند برخی از آنها عبارتند از
1. تاسیس شیعة الکرام لعلوم الاسلام نوشته سید حسن صدر
2. نقد جناب محمد حسین آل کاشف الغطاء بر کتاب آداب اللغة العربیة مطبوع در مجله لغة العرب، مجله عرفان، کتاب المراجعات الریحانیه یا النقود و الردود(تاسیس شیعة الکرام؛ ج1؛ص142)
3. الذریعة الی تصانیف الشیعة نوشته آقا بزرگ طهرانی
هجمههای وارده بر شیعه و تلاش شیعه برای پاسخ به این هجمات نشان دهنده اهمیت مساله تالیف و داشتن تراث در علوم است از اینرو این تنها یکی از ثمرات پرداختن به واضع علوم است، که البته پرداختن به عقیده، آراء و مکتب واضع ثمرات بعدی این مبحث روشن مینماید.
اقوال در واضع علم صرف
با برسی منابع در مییابیم برای علم صرف سه واضع ذکرشده؛ مولی الموحدین علی السلام، معاذ مسلم هراء و معاذ بن جبل که در ادامه به برسی هر قول خواهیم پرداخت.
1- معاذ بن جبل
سیوطی در بغیة الوعاة واضع بودن معاذ را رد کرده و اینگونه مینویسد:
وَقد وَقع فِی شرح الْقَوَاعِد لشَیْخِنَا الکافیجی أَن أول من وَضعه معَاذ بن جبل؛ وَهُوَ خطأ بِلَا شکّ، وَقد سَأَلته عَنهُ فَلم یجبنی بِشَیْء.[2]
2- معاذ بن مسلم هراء
معاذ بن مسلم الهراء متوفای(187یا190)، وی شیعه و از اصحاب امام صادق(ع) میباشد، وی دارای عمری طولانی بوده که به نقل سیوطی مرگ فرزندان و فرزندان فرزندانش را دیدده (بغیة الوعاة ص291) برخی برای وی عمری بالغ بر 150 سال ذکر نموده اند.(شرح النظام علی الشافیه، تحقیق محمد زکی جعفری ص6).
بسیاری از دانشمندان وی را واضع میدانند حتی برخی ادعای اتفاق شیعه و سنی کرده و وی را به عنوان اولین واضع معرفی نموده اند از جمله:
1- سیوطی در المزهر ج2 صفحه 343 [3]
2- سیوطی در بغیة الوعاة،ج2،ص291 [4]
3- سید حسن صدر در کتاب تاسیس شیعة الکرام لعلوم الاسلام ص 349 [5]
4- محمد زکی جعفری در تحقیق خود بر شرح النظام ص6 [6]
با دقت در نظر علما در مییابیم ایشان در اثبات مسلم هراء به عنوان واضع علم صرف احتمالا تحقیق مستقل و مبسوطی در این باب نداشته و متاثر از جناب سیوطی به این نظر رسیده اند چراکه ارجاعات خود را به یکی از سه کتاب الاقتراح، بغیة الوعاة و المزهر خلاصه مینمایند که هر سه متعلق به سیوطی است، در این میان به نظر میرسد ادبای شیعه نیز به دلیل شیعه بودن معاذ مسلم هراء حساسیت زیادی در این ماجرا به خرج نداده و به تحقیق عمیقتر در این باب نپرداختهاند و با رسیدن به شیعه بودن معاذ آرام گرفته و حتی به عنوان افتخار آن را ثبت نمودهاند، حال اینکه با برسی دقیق در مییابیم این نظر خالی از اشکال نیست.
سیوطی در بغیة الوعاة که کتابی است در ذکر رجال هنگامی که به معاذ مسلم هراء میرسد با نقل داستان و ماجرایی که بین او و ابو مسلم معلم مروان حکم در باب صرف اتفاق افتاده است و اشعاری که این دو سروده اند در پایان از این سرودهها نتیجه میگیرد که معاذ بن مسلم الهراء واضع صرف است[7].
اشکالات وارد بر نظر سیوطی
اشکال اول: سیوطی برای نظر خود مدرکی ارائه نکرده و نظر خود و شواهد شعری را به کتاب معتبری متصل ننموده است در حالیکه وی متوفای 911 هـ. است و در قرن دهم میزیسته اما معاذ بن مسلم الهراء متوفای(187یا190) بوده و در قرن دوم میزیسته، بنابراین بین آنها 8 قرن فاصله است و این زمان کمی نیست[8]. چگونه میشود پس از گذشت بیش از 700 سال از مرگ معاذ مسلم هراء سیطوطی چنین کشفی نموده باشد؟
اشکال دوم: سیوطی نظر خود را در بغیة الوعاة با تعبیر لمحتُ[9] بیان میدارد «وَمن هُنَا لمحت أَن أول من وضع التصریف معَاذ هَذَا» مثل اینکه خود او نیز روی نظرش خیلی مطمئن نبوده؛ با این حال جای تعجب است که تا این حد علماء به این قول اعتمادنموده اند.
اشکال سوم: در داستانی که سیوطی نقل میکند و از آن واضع بودن معاذ را استنتاج میکند معاذ تنها از حیثیت صرف دفاع نموده است که این گونه دفاعها بین علماء رایج بوده که با این وجه استدال واضع دانستن آنها نیز ممکن است.[10]
قبل از پرداخت برسی نظریه سوم؛ خوب است به این سوال فکر کنیم که چرا تا قبل از سیوطی کسی در مورد واضع علم صرف سخنی به میان نیاورده است؟ شاید یکی از این دو احتمال درست باشد
احتمال اول: این ماجرا در غایت روشنی بوده
احتمال دوم: این ماجرا به دلیل وضوح در کتب به تحریر در نیامده بلکه سینه به سینه نقل میشده
حال امید است با نظر به برسی نظر سوم به پاسخ این سوال برسیم
3- مولی الموحدین امیر مومنان علی علیه السلام
وقتی صحبت از واضع علم صرف میشود پیدا کردن کسی که به صراحت و بدون خدشه امام علی علیه السلام را معرفی نماید بسیار سخت است و تحت عناوینی چون "قیل و ..." به نام مقدس و مبارک امام علی علیه السلام به عنوان واضع پرداخته شده است.
به عنوان نمونه:
حملاوی در خطبه شذا العرف صفحه 11 چنین میآورد:
"وواضعُه: مُعاذ بن مُسْلِم الهَرَّاء، بتشدید الراء، وقیلَ سَیِّدُنا علیٌ کرَّم الله وَجهَه."
خدیجه حدیثی در ابنیه الصرف فی کتاب سیبویه چنین میآورد:
"ویمکن أن نقسم تأریخ نشأة الصرف إلى دورین، الأول یبدأ قبل أن یؤلف سیبویه کتابه وینتهی بصدور الکتاب، والثانی یبدأ من سیبویه . ولا نعرف شیئا ذا أهمیة عن تأریخ الصرف فی الدور الأول ولا عن أول من کتب فیه أو تکلم فی بعض موضوعاته، وکل ما ذکرته الروایات أن أول من تکلم فی الصرف الامام علی بن أبی طالب رضی الله عنه ، وذکرت روایات أخرى أن أول من بحث فیه معاذ بن مسلم الهراء. ویذکر بعض المحدثین أن علی بن أبی طالب أول من فطن إلى الخطأ فی بعض أبنیة الکلمات وهیئاتها عند بعض المتکلمین، فوضع فی البناء بابا أو بابین هما أساس علم الصرف). ولکننا لم نعثر على هذه الروایة فی المصادر القدیمة، بل عثرنا على روایات تذکر أن معاذ بن مسلم الهراء هو الواضع الأول لعلم الصرف. ومعاذ بن مسلم هذا ولد فی زمن عبد الملک بن مروان وتوفی سنة ۱۸۷ه)، ویعتمد من قال أنه واضع الصرف على روایة السیوطی التی تقول: «وکان أبو مسلم مؤدب عبد الملک بن مروان قد جلس ... الخ"
اما تحلیل و برسی جناب شیر افکن و محققان در کتاب "نقش شیعه در پیدایش و گسترش علوم ادبى" پیرامون واضع علم صرف بسیار خواندنی و منصفانه است.
"با نگاهى به تاریخ علم صرف و نحو عربى، درمىیابیم که این دو علم تا قرن دوم هجرى کنار هم و به عنوان یک علم مورد توجه دانشمندان ادبى قرار مى گرفته است. ابن جنى (۳۹۲ ق) مى گوید: «هیچ کتاب نحوى یافت نمىشود جز آن که تصریف در آن جاى گرفته باشد». (ابن جنى، المنصف فى شرح کتاب التصریف، ص ۴) اگر به کتاب هاى کهن صرف و نحو مراجعه شود، صدق ادعاى فوق به خوبى قابل تأیید است. شاید بهترین تعبیر در علت ادغام و همراهى این دو علم از ابوعلى فارسى (۳۰۷ ق) باشد، آن جا که در تعریف علم نحو گفته است: «علمٌ بالمقاییس المستنبطه من استقراء الکلام»،( اصفهانى، تقدم على الصرف و أطوار تطوره، ص ۱۷۲) نحو عبارت است از دانش مقیاس هاى برگرفته از استقراء کلام عرب. جناب رضى مى گوید: «ان التصریف جز من أجزا النحو بلا خلاف …».(شرح شافیه رضی الدین استر آبادی ج1 ص 6) یکى از محققان معاصر مى گوید: «از ابتداى امر علومى همچون صرف، نحو، فقه اللغه، اشتقاق و موضوعات بلاغى همراه هم بودند و به صورت یک علم بودند و بعداً از هم جدا شده اند».( عبدالواحد، علم اللغه، ص ۶-8)
البته ادغام این دو علم در تألیفات علما تراز اول آن، به دو گونه بوده است. در برخى از کتاب ها همچون الکتاب سیبویه، آثار مبرد و زمخشرى مباحث صرفى به صورت پراکنده و همراه نحو بیان شده و در دسته دیگر از کتاب ها، ابواب صرف به صورت یکجا و کنار هم گردآورى مى شده و در کتاب هاى دسته دوم نیز ترتیب قرار گرفتن ابواب نحو و صرف متفاوت است به گونه اى که در برخى از آن ها علم نحو قبل از صرف و در برخى دیگر ابواب صرف قبل از نحو آمده است.( شیر افکن، حسین، نقش شیعه در پیدایش و گسترش علوم ادبى، ۱جلد، امام على بن ابى طالب (علیه السلام) – قم – ایران، چاپ: ۱، ۱۳۹۷ ه.ش.)
مشخص شد که دو علم نحو و صرف حداقل تا قرن دوم هجرى به صورت یک علم در هم تنیده بوده و به صورت دو علم جداى از هم مطرح نبوده اند؛ اما در این که چه کسى اولین بار این علم را به صورت یک دانش مستقل مطرح نمود. بیشتر کتاب هاى تاریخى از شخصى به نام ابومسلم معاذ الهرا نام مى برند. که قبل از این صحت این مدعا مورد برسی قرار گرفت.
اگر یک بار دیگر مطالب گفته شده را با دیدى موشکافانه بررسى کنیم، به این نتیجه مى رسیم که این علم در اصل نشئت خود با علم نحو یکى بوده است، همچنان که یکى از نویسندگان معاصر مى گوید:
«الاصول و القواعد التى وُضِعت فى لغه العرب لسلامه اللسان و إجادة البیان مدونه فى علمى الصرف و النحو. فالصرف و النحو یشترکان فى الغرض و الفائده أعنى صیانه اللسان عن الخطأ فى البیان إلا أن البحث فى علم الصرف راجع إلى بنیه الکلمات و کیفیه إشتقاقها من أصل واحد و تحولها من صوره الى صور أخرى و فى علم النحو یرجع الى کیفیه وقوع الکلمات فى سیاق الجمله و الکلام و فى اختلاف آخرها من حیث الاعراب والبنا. فالبحث عن الکلمه فى الصرف یکون فى حال إفرادها و البحث فى النحو یکون فى حال ترکیبها». (شهابى، اصول النحو، ص ۱.)
پس با استناد به سخن این محقق گرامى و بسیارى دیگر از دانشمندان علوم ادبى، این دو علم در اصل وضع با هم مشترک بوده اند و بعدها در قرن دوم مسلم بن معاذ الهرا اصول این علم را از نحو مستقل نمود و ابوعثمان مازنى هم اولین کتاب را در این علم تألیف کرد.برخى نیز ابوعثمان مازنى (۲۴۹ ق) را که از شاگردان باواسطه سیبویه بوده، اولین کسى مى دانند که در علم صرف کتاب نوشته است. (تأسیس الشیعه لعلوم الاسلام، ص ۱۴۱.) طنطاوى مى گوید: «هو أول من ألف کتاباً مستقلًا یختص بعلم الصرف»؛ او اولین کسى است که کتابى مستقل در علم صرف نگاشت. (طنطاوى، نشأه النحو و تاریخ اشهر النحاه، ص ۴۷.)
اگر اولین جمله اى را که امیرمؤمنان على علیه السلام به ابوالاسود فرمودند به یاد بیاوریم که فرمودند کلمه سه قسم است: اسم، فعل و حرف و مراجعهاى به تمام کتاب هاى صرف داشته باشیم، مى بینیم همه آن ها بدون ذکر منبع، این سخن حضرت را در ابتداى کتب خود آورده اند. زمخشرى (۵۳۸ ق) مى گوید: «الکلمه هى اللفظه الداله على معنى مفرد بالوضع و هى جنس تحته ثلاثه انواع: الاسم و الفعل و الحرف …». (زمخشرى، المفصل فى علم العربیه، ص ۶.) ابن مالک نحوى مشهور در ابتداى الفیه خود براى ورود به بحث از سخن امام على علیه السلام کمک مى گیرد: «کلامُنا لفظٌ مفیدٌ کاستَقِم و أسمٌ و فعلٌ ثُمً حرف الکلِم». (ابنمالک، الفیه، ص ۱.) سیبویه در ابتداى کتاب ارزشمندش مى گوید: «فالکلم: اسم و فعلٌ و حرفٌ …». (سیبویه، الکتاب، ص ۱۲) این همان سخن امام خطاب به ابوالاسود است.
پس نتیجه بحث این است که علم نحو بر اساس اظهارات مختلف علماى ادب، در ابتدا از صرف جدا نبوده و اشارت هاى امیر مؤمنان على علیه السلام در شکل گیرى اولیه برخى قواعد آن دخیل بوده و پس از ایشان ابوالاسود نیز با این که واضع نحو بوده، در پایه گذارى قواعد نحو، به برخى قواعد علم صرف هم توجه داشته و در دوره هاى بعد، این علم از نحو جدا شده و تألیفات مستقلى در موضوع آن به نگارش درآمده است.
برای رسیدن به جمع بندی منصفانه پس از آنکه واضع بودن معاذ جبل که تنها یک قائل دارد و معاذ مسلم هراء که توسط جناب سیوطی در قرن دهم مطرح شده و دیگران نیز از او نقل کردهاند رد شد، با در نظر گرفتن اذعان همه به اتحاد صرف و نحو در بدو امر که پیش از این مدارک آن را بیان داشتیم عقل سلیم و دور از تعصب و بغض به این نتیجه میرسد، همو که واضع علم نحو بوده است واضع علم صرف نیز میباشد چه آنکه این دو یکی بودند و بعدا صرف در باب و بعد از آن در تالیف از نحو مستقل شد؛
و اما واضع علم نحو
طبق آنچه که حسن صدر در کتاب شریف خود به نام تاسیس الشیعة الکرام لعلوم الاسلام صفحه 7[11] به بعد میآورد؛ ادبا در اینکه واضع علم نحو مولی الموحدین امیر مومنان است یا ابوالاسود دوئلی اختلاف نظر دارند اما همه قائلین واضع بودن ابوالاسود اتفاق نظر دارند که وی علم نحو را از امیر مومنان گرفته است و با ارشادات ایشان بوده که به مباحث آن پرداخته است.
جمع بندی
قطعا کسی که مبادی علمی را از کس دیگر میگیرد و بسط میدهد نمیتواند واضع باشد بلکه شارح است، و قطعا کسی که مبادی علمی را در اختیار دیگری قرار میدهد کسی است که صاحب نظر و واضع آن علم است، ابو الاسود مبادی ادبیات را از مولی الموحدین میگیرد و آنرا بسط و شرح میدهد و این علی علیه السلام است که این مبادی را در اختیار او قرار میدهد.
بار دیگر باید به خاطر آورد که به اذعان ادبا در ابتدا صرف و نحو باهم بوده و از هم جدا نبوده اند بنابر این امیر مومنان که مبادی علم نحو را در اختیار ابو الاسود دوئلی قرار میدهد خود او واضع است نه کس دیگر.
[1] در پاورقی کتاب تاسیس شیعة الکرام با تحقیق الشیخ محمد جواد محمودی ج1؛ ص142 اینگونه آمده است: و قد حذفت هذه العبارة من الطبعات اللاحقة للکتاب
[2] طبق نقل عبد اللطیف محمد الخطیب در المسقصی ص12 سیوطی شاگرد کافیجی بوده لذا از اینروصت که در بغیة الوعاة چنین تصریح میدارد که "سألته عنه فلم یجیبنی بشیء".
[3] مُعاذ بن مسلم الهراء، وهو نحوی مشهور، وهو أول من وضع التصریف.
[4] وَمن هُنَا لمحت أَن أول من وضع التصریف معَاذ هَذَا
[5] فاعلم اول من اسسه ابو مسلم معاذ الهراء النحوی ابن مسلم بن سارة الکوفی مولی الانصار
[6] فقد اتّفق العلماء و المؤرّخون من الشّیعة و السنّة على أنّ أوّل من وضعه هو أبو الحسین أو أبو مسلم أو أبو علیّ معاذ بن مسلم الهرّاء الکوفیّ
[7] معَاذ بن مُسلم الهراء أَبُو مُسلم
وَقیل: أَبُو عَلیّ. مولى مُحَمَّد بن کَعْب الْقرظِیّ، وَعم مُحَمَّد بن أبی سارة الرُّؤَاسِی؛ من قدماء النَّحْوِیین.
ولد أَیَّام عبد الْملک بن مَرْوَان، وَکَانَ أَبُو مُسلم مؤدب عبد الْملک بن مَرْوَان قد نظر فِی النَّحْو، فَلَمَّا أحدث [النَّاس] التصریف أنکرهُ، فَقَالَ:
(قد کَانَ أَخذهم فِی النَّحْو یُعجبنِی ... حَتَّى تعاطوا کَلَام الزنج وَالروم)*(لما سَمِعت کلَاما لست أفهمهُ ... کَأَنَّهُ زجل الْغرْبَان والبوم)*(ترکت نحوهم وَالله یعصمنی ... من التقحم فِی تِلْکَ الجراثیم)
فَأجَاب معَاذ هَذَا:
(عالجتها أَمْرَد حَتَّى إِذا ... شبت وَلم نحسن أباجدها)*(سمیت من یعرفهَا جَاهِلا ... یصدرها من بعد إیرادها)*(سهّل مِنْهَا کل مستصعب ... طود علا أَقْرَان أطوادها)
وَکَانَ أَبُو مُسلم قد جلس إِلَى معَاذ فَسَمعهُ یَقُول لرجل: کَیفَ تَقول من " تؤزهم أزا "، یَا فَاعل أفعل؟ فَقَالَ لَهُ الأبیات السَّابِقَة. ذکر ذَلِک کُله الزبیدِیّ.
قلت: وَمن هُنَا لمحت أَن أول من وضع التصریف معَاذ هَذَا
[8] ر.ک؛ عبد الخطیب محمد اللطیف؛ المستقصی؛ ص14
[10] ر.ک؛ عبد الخطیب محمد اللطیف؛ المستقصی؛ ص15
[11] به دلیل پیشگیری از طولانی شدن مقاله اقوال ذکر نشده و مطالعه آن به عهده خود خواننده گذاشته میشود.
آموزشگاه مجازی لغة الله را در ایتا نیز دنبال کنید.
https://eitaa.com/joinchat/2602172461C41ede6e4a2